نتایج جستجو برای عبارت :

یه خاطره فراموش شده و زنگ زده

هروقت از جاده ی پیچ در پیچ حاشیه ی شهر رد میشیم پدرم خاطره ی تکراری اش از چهل سال قبل رو برای بار هزارم تعریف میکنه.خاطره ی سالی که خوک های جدید روی کار اومده بودن و خوک های قبلی که سرنگون شده بودن رو توی توی گونی های بزرگی میکردن و از این صخره ها و کوه های سنگی بلند اطراف شهر پرت میکردن پایین.پدرم اون سالها جوانی بوده به سن و سال حالای ما.چهار سال کوچکتر یا بزرگترش فرقی نمیکنه...سالها گذشته اما پدرم خاطره ی فریادهای مردهای توی گونی که از ارتفاعا
تنها نه انتظار، فراموش مان شدهتنهایی نگار، فراموش مان شدهدر سردی گناه چنان منجمد شدیمبرگشتنِ بهار، فراموش مان شدهاز بس گناهکاری ما را عیان نکردالطاف پرده دار فراموش مان شدهآخر چرا تشرف شیخ بهایی و...فرزند مهزیار، فراموش مان شده؟!در اوج مشکلات، فراموش مان نکرددرد است اینکه یار، فراموش مان شدهبر هر که رو زدیم، حقارت کشیده ایمهر وقت مُستجار فراموش مان شدهطوری فریب خورده ی این زندگی شدیمسختی احتضار فراموش مان شدهاز برکت دعای امام زمان مانغم
 باز دلتنگت شده ام و در هر گوشه ی ذهنم تورو سرچ می کنم چه کنم که نتیجه ی یافت نمی شود .خنده دار است بر مانیتور خاطراتم نوشته ی پدیدار می شود ،آه چه می گوید ؟!'اتصال شما قطع است '  
  سال ها از تصادف من و دوستم بخت  میگذرد: پوشه ی از دستم می افتد  وتمام خاطراتم  پخش زمین می شود بخت به سرعت بخاطر برخوردمان عذر خواهی می کند و در جمع کردند خاطرات ها به من کمک می کند آن روز خیلی آسوده تمام شد بی دغدغه 
  هر چه می گذشت حسی به من نبود یکی از خاطراتم را یا
امروز روزِ سبک کردن سیستم از هر چیز اضافی بود، عکس، فیلم، برنامه و آهنگ! همین طور که به عکس ها نگاه می کردم، یا با دکمه Delete جواب رد به سینه اونها می زدم و یا با دکمه سمت راست می رفتم سراغ عکس بعدی! یه سری از تصاویر، تصاویری بودن که به هر نحوی سال های گذشته ازشون خاطره داشتم، حالا یا تصویر زمینه بودن، یا کسی برام فرستاده بود و یا روایتگر یه خاطره بود و یا حتّی تصاویر شخصی بود که دیگه نیازی به بودن اونها احساس نمی کردم و اون جذّابیت سال های قبل رو ب
هیچوقت از خاطره هایی ک خودتون قبلا با کسی داشتین با کس دیگ خاطره نسازین واسه کسی رویا نسازین چون وقتی بفهمه اولین نفری نبوده ک اینارو باهاش تجربه کردین و تو ذهن شما این خاطره با کس دیگ شکل گرفته بدجور از درون میشکنه 
خیلی بد 
چیزهایی هستند که گمان می‌کنی فراموش شده‌اند. فکر می‌کنی در میان انبوه خاطرات تلخ و شیرین و عجیب و عادی، مدفون شده‌اند و هیچ‌گاه قرار نیست که دوباره آن‌ها را به خاطر بیاوری.
بعد یک روزی، از یک گوشه‌ای راه خودشان را به سطح پیدا می‌کنند و درست زمانی که انتظارش را نداری حضورشان را با افتخار به رخ می‌کشند.
چیزهایی مثل یک نگاه.
مثل یک خاطره تلخ که حتی نمی‌دانستی وجود دارد.
خاطره‌ای از یک لحظه تلخ،
از یک مکالمه تلخ
از یک شب تلخ که تو نمی‌دانست
نقش یک خنده پر رونق را، برلبم می بینی
جان من راست بگو از چه سبب
کوه اندوه مرا، تو ندیدی هرگز؟
دیگر امروز چه سود، به تو اندیشیدن
تو که رفتی ای کاش، همه خاطره هایت را نیز
با خودت می بردی
وای ای خاطره ها
 ای شیاطین عذاب آور شب
که سپردید مرا در غم و تنهایی و تب
بگذارید فراموش کنم
قصه هرچه که بود
قصه هر چه که رفت
و دگر باز نگشت
| امیر غریب |
تمام مزه ی یه خاطره به در دسترس نبودنشه. به این که فکر کنی و تلاش کنی تا تکه پاره هایی ازش رو به یاد بیاری. به نظرم عکس، فیلم یا هر چیز دیگه ای شبیه اینا، جلوی این احساس رو می گیره. اصلا خاطره انگیز یعنی چیزی که نمی تونی تکرارش کنی. حداقل به سادگی نمی تونی تکرارش کنی.
دلنوشته کمبود خاطره
من حالم خوب بود,فقط کم حرف میزدم و زیاد میخوابیدم,به یه گوشه خیره میشدم و صورتم خیس میشد,لباس نمیخریدم وفیلم نمیدیدم,غذای کم وسیگار زیاد.
گفتن حال روحیه مناسبی نداری,دکتر رای به بستری شدنم داد.
چهار ماهه که بستری شدم,اولا بهش میگفتن دیوونه خونه اما الان میگن کلینیک.
امروز یکی از بیمارا دلیل حال بد منو فهمید,میگفت:ازکمبود خاطره رنج میبرم.
اما من حرفش رو جدی نگرفتم چون کلی خاطره دارم,همه یه شکل و بایه نفر, من و دوست خوبم,تنه
فراموش کردی 
 
قول و قرارا رو فراموش کردیگذشته رو فراموش کردی
مگه همه دردت این نبود که چطور پدرت گذشته رو فراموش کرده؟گذشته ای که تو لحظه به لحظه به یادش هستیدلت میگیره. بغض میکنی. گریه میکنی
 
پس اینو باید بفهمیکه گذشته فراموش کردنی نیست
 
چون گذشته ست، که امروز ما رو میسازه
 
منتاوان اعتماد به گذشته رو پس میدمو توحتی حاضر نشدی سر حرفات بمونی
 
 
و من در همه حال سعی میکنمشاکر خدا باشم ...
سال ها ناخدای کشتی بود
پرسیدم خاطره ی خاص چه داری؟
 
پاسخ داد
هر گاه دریا طوفانی میشد، همه خدا را صدا می زدند
دعا می خواندند
قران می خواندند
اما
حیف
تا به ساحل کشورهای همسایه می رسیدیم
همه چیز فراموش میشد و همان گناهان همیشگی از سر گرفته می شد
سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...
آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست. 
همه ماها خاطره هایی داریم خاطرات خوب یا بد ولی برای من فقط یک خاطره خوب بود که مثل معجزه وقتی توی بدترین و سخت ترین موقعیت تمام عمرم اومد دنیامو رویایی کرد
واز وقتی که رفته یادم نمیاد هیچ چیزی از زندگیمو انگار همش یک خواب بوده
لطفا ناراحت نشو، دارم کاری میکنم که روح و ذهنم بفهمه که تنهاشدم و باور کنه
این کارو میکنم که بلند بشمچ
باید فراموش کنم یه سری چیزها رو. یه سری چیزهای مستمر که یه زمانی خیلی مهم بودن. 
وقتی مقدمه ی یه فراموشی فراهم باشه، کم کم آدم میتونه فراموش کنه. میتونه فراموش کنه. همین مهمه. این که بشه فراموش کرد. چون باید بشه.
امروز نسبتاً زود بیدار شدم و خوبه، الان خسته‌م. یه مقدار ریگ روان میخونم و کم کم کم کم میخوابم.
شیر رامک عالیه، بقیه ی شیرا گُهن (شاید میهنم بد نباشه. یه مدته نخریدم یادم رفته).
 
 اسفند
 هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست
 درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است..
. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند، 
امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد
 از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره
 و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...
 فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود
 اسفندِ رابطه ات در گذر است
 خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن
 #پریسا_زا
خاطره کار فرهنگی باحال
خاطره کار فرهنگی باحال
 
خاطره کار فرهنگی باحالبعضی وقتا وصف یک سری ازین کارهای باحال و خودجوشِ فرهنگی را که می‌شنوی، حالت خیلی خوب می شود.
مثلا یکی از این کارها مسابقه کتابخوانی‌ ای هست که در عرض ۲ ساعت توی مدارس برگزار کردند.بچه‌ها خیلی خوششون اومده بود.هم بخاطر اینکه ۳-۲ساعتی از کلاساشون پیچونده شده بودو هم اینکه ساعات درسایی که به نظر خودشون به درد زندگیشون نمی خوره، کتابای مفید خوندند.جالب بود براشون که همونجا
این روزها اتفاقات جدیدی برایم رقم میخورد. گم میکنم، همه چیز را گم میکنم، قبلا فقط خودم را گم می‌کردم اما حالا حتی کلید برق اتاقم را گم می‌کنم.
دستم را روی دیوار سرد اتاقم می‌کشم و دنبال برجستگی کلید برق می‌گردم، اما بعد از چند ثانیه میبینم کلید همانجاست روی دیوار روبه‌رویی کنار در ورودی. فراموش میکنم که حالا دقیقا کجای خانه ایستادم و چند ثانیه برای پروسس کردن و بازیابی خودم وقت میخواهم. 
احساس میکنم سوت استارت بیماری آلزایمر را درون مغزم
شده از چشم کسی سست شود دستانت؟
یا که از دیدن او لزره بیفتد جانت؟
شده در شهر خودت مثل غریبی باشی!
به تمنّا برسد قسمتِ آبت ؟نانت؟
شده با درد شبی همدم گریه بشوی؟
یا که یک زخم قدیمی بکند گریانت؟
شده یک خاطره ات زخم جدایی باشد
که به ذهن آوری و رود شود چشمانت؟
روز و شب مُردم و در خاطره ها در حبسم!
شده یک خاطره عمری بشود زندانت!؟
پارمیدا مقیسه
یاد اون خاطره ام افتادم تو بچگی که توی یه کتاب مصور از مدرسه، یه خونه چوبی بود و من خیلی ازش خوشم اومد. یه چیز مثل ایوون بزرگ داشت و من پیش خودم تصور میکردم که اینجا زندگی میکنم با خانواده ام و دوستام هم با خونواده هاشون اینجا هستن. واقعا خیلی خیلی خوشم اومده بود از این فکر ! یهو در حین خوندن کتاب سالار مگس ها که میگن این جنگل مال ماست، یاد این خاطره افتادم. :)
امـــــروز عجیب دلم برایَت تنگ استـ..دو لیوان چـــــاےدو صندلےدو بلیتـ سینمایکـ نیمکت دونَفـره در پارکـو باقے دو نَفَره هایمانتَحقق پیدا مےکردحلا قضیہ تفاوت داردیک لیوان آبقرص مُسکـنکز کردن در گوشه تاریکـ اتاقیکـ نیمکتـ پرت در پارکـو ضَجـهحالا که نیستے من و یکـ دنیا خاطره از تو، دو نَفَره هایی داریم..اینجـــــا جایَتـ خالیستـــ صاحبـ یک دنیا خاطره
از جمله سفرهایی که جزو خاطره انگیزترین ها
هستند، سفر به یک جزیره در دل دریا است. خوشبختانه ایران با داشتن جزیره هایی
مانند کیش سفرهای خاطره انگیز بسیاری می سازد. ولی خاطره انگیز بودن این سفرها
منحصر به طبیعت و جاذبه های جزیره نیست بلکه کیفیت بی بدیل جزیره است که بیشترین
تاثیر بر مسافران می گذارد و از لحاظ روانی مسافران را به آرامش سوق می دهد. هتل
های کیش هم به درستی عمل کرده و سفر خاطره انگیز را در بستری آرامش بخش برای
گردشگران مهیا کرده اند.
تو نو بهار منی
همیشه کنار منی
در اوج بی قراری من
تویی که قرار منی
 
صدای پای نسیم
مرا به خاطره برد
میان خاطره ها 
تو در خیال منی
 
در این مسیر خطیر
پر از شرارت و گیر
تو آمدی چون شمس
و دستگیر من
 
خبر نداشت به عشق
زلال می شود آب
در آن میس و جامی
که می دهد صنمی
 
هر چی فکر میکنم نمی‌فهمم که چرا یک نفر باید علاوه بر پاک کردن پیام‌های خودش، تیک گزینه برای طرف مقابل هم پاک کن رو توی تلگرام بزنه. پاول دوروف در دفاع از این آپشن گفته باید به آدم‌ها فرصت بدیم گذشته‌شون رو فراموش کنند. اما این فیلسوف ارزنده به این فکر نکرده که شاید ما (طرف مقابل) همچنان نیاز به یادآوردن ماجرایی، دیالوگی، گفتگویی، خاطره‌ای، ابراز عشق و علاقه‌ای از لای همین پیام‌ها داشته باشیم. من هنوزم از کاری که سینا کرده شوکه‌ام. به خود
الف. سلام.  می‌بینم که چه‌قدر نزدیک شده‌ام به رویاها و آرزو‌ها. امّا این نزدیکی شاید به سبب این باشد که من از دیوار مقابل‌م بالا رفته‌ام. حالا لبه‌ی پرت‌گاه‌م. به سوی خوش‌بختی را نمی‌دانم. همه‌چیز شبیه تهِ فیلم‌های ایرانی دارد به خوشی میل می‌کند و این مرا می‌ترساند. تعارف ندارم، من آدم بدبینی هستم. و حالا همه‌چیز به شدّت مشکوک می‌نماید. امّا چه باید کرد، چشم‌ها را بست و پرید؟ از این ارتفاع؟ به کدامین سو؟ پاهای‌م می‌لرزد... قلب‌م ا
تاثیر بعضیا تووی زندگی آدم بیشتر از یه اسمه، بیشتر از مدت حضورشونه...
انقدر زیاد که یه روز به خودت میای و می‌بینی همه‌ی فکر و ذکرت شده یه نفر!
شاید اون یه نفر، هیچوقت نفهمه که باعث چه تناقضی توی زندگیت شده، اما تو می‌دونی که اون، تنها دلیل تنهاییت بوده و تو، توی همه‌ی تنهاییات به اون پناه بردی. 
آرزو دادی... خاطره گرفتی!
آدما، با آرزوهاشون به دنیا میان، با خاطره‌هاشون می‌میرن.
کاش، آخرین خاطره‌ای که قبل از مرگ به یاد میارم، تو باشی...
بازی IGI از زیبا ترین عناوین سبک مخفی کاری-تیراندازی اول شخص است که با استقبال طرفداران این سبک مواجه شد.این بازی خوش ساخت در سال 2000 , 15 Dec  توسط استدیو Innerloop ساخته شده است و وظیفه انتشار آن را کمپانی فعال در زمینه بازی های مخفی کاری یعنی Eidos Intractive به عهده گرفته است.این بازی خاطره انگیز روزهای فراموش نشدنی را برای عاشقان سبک مخفی کاری به ارمغان آورده است.حال می توانید با دانلود این بازی زیبا تجربه یک عنوان مخفی کاری خاطره انگیز را داشته باشید.
 
نگاهی دیگر به شب زفاف و مسائل مربوط به آن
شب زفاف در خاطره تمامی زوجهای جوان یک شب خاطره انگیز است. کلیه کسانی که این شب رو تجربه کرده اند، بی شک تا آخر عمر آن را فراموش نخواهند کرد. منظور ما در این مقاله شب اول عروسی نیست . چون بسیاری از افراد ، قبل از عروسی ( که در عرف معمول است ) آمیزش جنسی( بطور کامل) را تجربه میکنند. پس منظور این مقاله زمانی است که دختر ازاله بکارت میشود . یعنی زمانی که دختر ، پرده بکارت خود را از دست میدهد .
ادامه مطلب
 
زندگی بدون رویا دیدن واقعا غیر قابل تحمل تر می شد .
 
در هیچ سن و شرایطی نباید رویاهامون را فراموش کنیم .
 
در عالم رویا همانقدر و همانگونه که میخواهم تو را خواهم داشت .
 
رویا نام زیباییست .
 
خاطره ها در رویا به شکل جدیدی زندگی را جلوه گر میشوند . انگار که اتفاق جدید خوشایندی افتاده باشد حال مان برای مدتی خوب میشود .
 
رویای پرواز در کالبد یک عقاب ...
 
 
برای اولین بار در زندگیم برای خونه ی بابام رفتم نونوایی:)))
یاد اون خاطره مشهورم افتاده بودم معلوم نبود کدوم از شاطر ها همون آدم نا متعادلی بود که اون خاطره رو برام درست کرد! جا داشت پیداش میکردم پخخخخخخ کنم بهش، اما خب نمیشد!!!!
یادم خدا فراموش !
مثل بازی «یادم تو را فراموش» ...  خدا آدم را امتحان می کند به شادی و غم تا کم کم بفهمیم کجاها خدا را فراموش می کنیم خدا انقدر این بازی را تکرار می کند تا از نقاب بازی عبور کنیم و دل آنسوی ماجرا را ببیند و در هر ماجرایی یادمان باشد که خدا با ماست !
شکست عشقی را فراموش نکنید !شاید اولین راه حلی که به ذهن افراد شکست خورده در جریان عشقی خطور می کند فراموش کردن عشقشان باشد . اما واقعیت این است که در زندگی انسان ها چیزی به نام فراموش کردن وجود نداشته است . ناخودآگاه انسان ها ، تمام مسائل زندگی را در خود ثبت و نگهداری می کند ، بنابراین نمی توان موضوعات ناراحت کننده و پررنگی مثل شکست عشقی را فراموش کرد و انکار آن منجر به آزار فرد تا پایان عمرش می گردد .
ادامه مطلب
شکست عشقی را فراموش نکنید !شاید اولین راه حلی که به ذهن افراد شکست خورده در جریان عشقی خطور می کند فراموش کردن عشقشان باشد . اما واقعیت این است که در زندگی انسان ها چیزی به نام فراموش کردن وجود نداشته است . ناخودآگاه انسان ها ، تمام مسائل زندگی را در خود ثبت و نگهداری می کند ، بنابراین نمی توان موضوعات ناراحت کننده و پررنگی مثل شکست عشقی را فراموش کرد و انکار آن منجر به آزار فرد تا پایان عمرش می گردد .
ادامه مطلب
یک سری برنامه ها روی کامپیوتر هست، که حتی بعد از حذف نیز ردپایی از آنها باقی میماند
یک سری چیزها در زندگی هست که هر چقدر هم بگذرد باز هم تو نمیتوانی آنها را فراموش کنی..
هر چقدر هم میخواهی آدم جدیدی شو، سرگرم کاری شو ..
فراموش نشدنی ها، فراموش نمیشوند
درست مثل ردپای برنامه های قدیمی روی سیستم
مثل یک صفر و یک
امان از منی که فکر میکردم میشود با برنامه نویسی دوباره، همه چیز را از دوباره شروع کرد..
از صفر
صفرِصفر
اما گاهی وقت ها
بوی تو به مشامم میرسد
بیوگرافی بازیگران
 
عکس های خاطره اسدی
خاطره اسدی (زاده ۷ مهر ۱۳۶۲، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. فارغ التحصیل لیسانس رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری دانشگاه آزاد در سال 86 می باشد، دوره بازیگری را در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما در سال 81 گذرانده است.
برای ادامه خواندن مطلب رویبیوگرافی خاطره اسدی + عکس کلیک کنید
همه‌چیز تند و تند و تند می‌چرخد.. می‌گذرد.. تمام می‌شود.. تو نیستی دیگر که دوشادوش‌مان باشی.. تو آرام و مهربان و در سکوت مطلق به‌خواب رفته‌ای.. هیچ‌چیز نمی‌تواند آرامشت را بگیرد.. می‌روی.. می‌روی و ما را با هزارهزار خاطره تنها می‌گذاری.. خاطره‌ی روزهای خاله‌بودنت، مادری کردنت، خاطره‌گفتنت، از تهِ دل خندیدنت.. چه‌طور فراموشت کنم که خانه‌ات، خانه‌ی خاطرات کودکی‌مان بود. دستانت، گرم و مادرانه.. نگاهت، آرام.. مهربانی‌ات، دریای بی‌نهایت
بخواهم منِ این‌روزهایم را توصیف کنم جز «خستهٔ دلتنگ» چیز دیگری به ذهنم نمی‌رسد. صبح به صبح، وقتی چشم باز می‌کنم خستگی و دلتنگی به‌همراه نور خورشید از راه می‌رسند و دامنشان را روی همه‌چیز پهن می‌کنند؛ روی تخت، روی فرش، روی میز و صندلی، روی کتاب‌هایم. مثل دو دوست وفادار هرروز می‌آیند و تا آخر شب با من می‌مانند. وقتی کتاب می‌خوانم، کنارم می‌نشینند و به کلمات نگاه می‌کنند، وقتی با سه‌تارم وقت می‌گذرانم خودشان را بین نُت‌ها جا می‌دهند
بافکر کردن به اینهمه محدودیت شدیدی که دستو پامو بسته احسا بدبختی و
بیچارگی زیادی بهم دست میده و من مستاصل ازینکه نمیتونم هیچ کاری برای بهتر
شدن اوضاع بکنم فقط یه قطره اشک از چشام بیرون میاد و سعی میکنم خودمو با
گوشی مشغول کنم :/حال این روزای من چرا خوب نیس ؟؟؟چرا مثل قدیما نیستم چرا
انقد زندگی بهم سخت گرفته ؟؟؟دیگه داره طاقتم تموم میشه :(امروز با حرف
زدن با دوستم قسمتی از خاطرات خیلی بدم زنده شد و الان هی همش جلو چشامه و
اعصابمو بهم ریخته ...
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
امروز یه چیز بزرگ فهمیدم:
سمیرا همشون رو فراموش کن؛ دولت، ملت و این خاک
هیچکدوم اصلاح پذیر یا قابل بازگشت به چیزى که میخواى نیست
حداقل تا وقتى که تو عمر مى کنى
پس تمرکزت رو بذار رو چیزى که عشق درونت میکشه میبردت 
اینطورى میتونى به اونا کمک کنى اما مهمتر اینه که پشیمون نمیشى چون معیار خودتى.
پس فراموش نکن: اون سه رو فراموش کن ؛ مطمئن باش اونا برنمیگردن به اون نقطه آرزوهات.
بچسب به هنر و ادبیات دخترم...
خودم قلبمو درد میارم و از دردش مست میشم. نمیدونم چرا. فقط میدونم این حالِ بد و این قفل زدن رو آهنگای شجریان، این همه خاطره ای که زنده میشه و همه و همه ش رو دوست دارم! خوبیش، همینه که شجریان هیچوقت من رو یاد خاطره ی یه فرد نمیندازه! شجریان فقط یاداور لحظه ست. لحظه و غم و فرار از واقعیت ها. همین هم یه نعمتیه نه؟ 
 
سلام سلامممم
حالتون چطوره؟!:)
حالا باز آمــد؛ بویِ مـــاهِ مدرسه
بوی بازی های راهِ مـــدرسه
بوی ماه مهر… ماهِ مهـــربان
 
فصل مدارسه :) عطسه گلم منو به چالش خاطره مدرسه دعوت کرد که یکی دوتا از خاطره های تلخ یا شیرین مدرسه رو تعریف کنیم
اولش بهش گفتم من۶ساله از مدرسه فاصله گرفتم چیزی یادم نمیاد بعد انقد من بچه آرومی بودم(جون خودم) که هیچ خاطره ای ندارم!
بعد یکم فکر کردم دیدم چندتا خاطره بی نمک یافتم:)) خیلی سعی کردم که طولانی نباشه ولی شد:/
 
خا
یه دعوای کوچیک تو گروهمون شد (تلگرام) و یه نفر گروهو ترک کرد. البته من حقو به اونی میدم که گروهو ترک کرد، چون به نظرم خیلی بهش توهین شد و من اگه جاش بودم حتی زودتر از این ترک میکردم گروهو. حالا امروز برگشت و بچه‌ها اظهار خوشحالی کردن که گروه به حالت قبل برگشته. ولی من واقعاً نمیتونم خوشحال باشم و بیخودی اظهار خوشحالی کنم! بعد از اینکه هرچی دلشون خواسته به هم گفته‌ن و تو روی هم وایستاده‌ن واقعاً دوباره میتونن به هم سلام کنن؟ با اینکه من توی اون
در این پست دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر برای دانلود در سایت بلاگ موزیک قرار داده می شود
دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر (علی یاسینی) با لینک مستقیم کیفیت 320
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم ( کیفیت اصلی Mp3 ) دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم موزیک جدید و زیبای خواننده علی یاسینی ... منو هیچکی نمیفهمه جز تو یه نفر دلو بردار هرجایی ببر نگهش دار پیش خودت…
دانلود آهنگ علی یاسینی ما با هم خاطره د
سلام دوستان به دلیل جذاب‌تر شدن وبلاگ تصمیم گرفتم سربرگی را ایجاد کنم‌، این سربرگ با نام (خاطره‌ها) راه اندازی خواهد شد و قصد دارم در آن همه بازی های قدیمی و خاطره‌انگیز را نقد کنم شما دوست‌داران بازی‌های قدیمی نیز می‌توانید از علایقتان بگویید یا حتی می‌توانید نقدی از یک بازی‌خاطره‌انگیز برای من بفرستید و با نام شما در وبلاگ قرار می‌گیرد امید‌وارم همه راضی باشید‌.
شاید تعداد خاطره های خوبمون هر فصل یکی باشه...
شاید کم باشه...
ولی انقدر خوبن ک با دیدن عکس هاش اشک شوق میریزم من...
انقدر خوبن ک تک تک ثانیه هاش یادمه...
با همون شوق و ذوق و با همون لذت...
 
***
 
از میان همین روزها و شب ها پیداش شد؛مثل هزار چیز دیگر که پیدا شد و هیچکس نمیداند...
 
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در
میفرماد پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی استهرچند هولدن نیست، ما یاد و خاطره ی آن عزیز سفر کرده رو فراموش نمیکنیم، و به رهبری جانشین برحقش، آقای هاشمی از میراث ارزنده اش حراست میکنیم...
باری به هر جهت :))))
دورهمی نمایشگاه کتاب (سد ونک) امسال هم به راهه، ما شاید نیایم، ولی شما دریغ نکنید از خودتون این حال خوب رو، این حجم دوستی رو، این رفقای جانی رو
و لطفا در اطلاع رسانی ماجرا به ما کمک کنید
بازگشت به دنیای فیلم های جنایی و کارآگاهی و ادای دینی به آگاتا کریستی به همراه خاطره بازی و سرگرمی ولی نه فقط سرگرمی و خاطره بازی صرف، چاقوکشی فیلمی است در نگاه اول سرگرم کننده ولی در زیر متن خود حرف های دیگری نیز برای گفتن دارد.
ادامه مطلب
 احتمالا تمام لحظات زندگی ما در فایلهایی به نام خاطره در مغز ثبت میشوند. تمام لحظات یا فقط لحظاتی که برای ما اهمیت دارند؟ یا لزوما اتفاقاتی که سبب ایجاد هیجان های احساسی در ما میشوند؟ نمی دانم. فکر کنم دکتر رستگار موقع درس دادن فیزیولوژی مغز این چیزها را گفته باشد ؛ که خب من فراموش کرده ام. همان طور که خیلی چیزهای دیگر را فراموش کرده ام. از بعضی خاطرات فقط رد کمرنگ مبهمی در ذهنم مانده که می ترسم این هم تا چند وقت دیگر کاملا پاک شود. بعضی اوقات خ
 احتمالا تمام لحظات زندگی ما در فایلهایی به نام خاطره در مغز ثبت میشوند. تمام لحظات یا فقط لحظاتی که برای ما اهمیت دارند؟ یا لزوما اتفاقاتی که سبب ایجاد هیجان های احساسی در ما میشوند؟ نمی دانم. فکر کنم دکتر رستگار موقع درس دادن فیزیولوژی مغز این چیزها را گفته باشد ؛ که خب من فراموش کرده ام. همان طور که خیلی چیزهای دیگر را فراموش کرده ام. از بعضی خاطرات فقط رد کمرنگ مبهمی در ذهنم مانده که می ترسم این هم تا چند وقت دیگر کاملا پاک شود. بعضی اوقات خ
 
هر چه زمان بیشتر می‌گذرد، چیزهای بیشتری درونمان می‌میرند. چیزهایی که آگاه به مرگشان نیستیم و روزی یا شبی میانه، خاطرمان را می‌آزرند که جای خالی‌شان را حس می‌کنیم و اما فراموش کرده‌ایم چه بودند. حالا مانند نهال‌های جوانی که خشک شده‌اند به یاد نمی‌آریم نهال چه درختانی بودند و بذرشان چگونه و از کجا در ما جوانه زده بودند. تنها جای خالی‌شان و ردی از ساقه‌ای جوان اما مرگ‌درآغوش گرفته را به یاد داریم چون خاطره‌ای محو و حفره‌های سیاه درو
و من مهاجرم...
مهاجر زاده شده و مهاجر مانده ...
من در تمام فصل ها مهاجرم ‌‌‌‌‌....
فصل ها و روز ها و سال ها میگذره و من هنوز مهاجرم ...
من از لبخند عزیزام فقط تصویر دارم و هیچ 
از آغوششون فقط خاطره 
و از عطرشون ...
سهم ما از هم فقط خاطره هایی از گذشته است ..‌
و من دردناک هنوز مهاجرم ...
میترسم میترسم این داستان هیچوقت تموم نشههه ...
تورا با تمامم میخواهممم ...
 
همیشه مطابق سنت و رسوم قبلی ، نزدیکهای عید به اقشار ضعیف کمک کرده ایم. امسال فراموش نکنید! این اقشار ضعیف امسال خیلی ضعیفتر شده اند و نیاز شدیدتر و بیشتری به ما دارند.
لطفا هر طور که می توانید به سایرین کمک کنید.
لطفا بدانیم و باور کنیم که ما انسان های مهربانی هستیم و به هیچ وجه بقیه را فراموش نمی کنیم.
 
لطفا ضعفا را خصوصا در این شرایط سخت فراموش نکنید
  #خاطره #شهید_والامقام #سیدمرتضی_آوینی #وعده_ما_بهشت یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست #سید_مرتضی_آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما #سید_مرتضی را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا #
ادامه مطلب
سلام...
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام... از صبح یعنی تنهام...
خیلی وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم... معنی بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان... اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود... الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه... که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم... خیلی خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
 
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
با شوق فراوان کتاب رو برای خودم خریده و همراه با یه کتاب دعا گذاشته بودم توی کوله ام.میخواستم تا توی ازدحام جمعیت و صف طولانی تا رسیدن به ضریح امیرم (که نزدیک به یک ساعت طول کشید.) اون رو بخونم.اما تو این انتظار یک ساعته، هدیه اش کردم به یک خانم مشهدی که نزدیک من توی صف بود …ایشون با ذوق کتاب رو گرفت و قبل از هر کاری هم
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست ) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست )
ساده از دست ندادم ، دل پر مشغله را ////
تا تو پرسیدیو مجبور شدم مسئله را ////
»──|…///#×|──«
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ ////
دانه انداختو از شرم ندیدم تله را
─|…///#×|─
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ
دانه انداختو
بهترین راه برای فراموش کردن یک مقطع زمانی از زندگی با همه خاطرات خوب و بد چیست؟
 
ابتدا بهتر بود علت و دلیل فراموش کردن یک مقطع زمانی از زندگی خود را مطرح می کردید و اثراتی که در خاطر و ذهن و بطور کلی سیستم روانی شما داشته را توضیح می دادید. به طور کلی خاطراتی که در ذهن ثبت شده است چه شیرین و تلخ منشأ بسیاری رفتارهای آینده می شود در بعضی مواقع این خاطرات بسیار مفید و سبب حفظ جان افراد می شوند.بسیاری از خاطرات دوران کودکی منشأ رفتارهای دوره های ب
 متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی

از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو میبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
 بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل من‌کو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو 
تو
یه شامپویی دارم که بوش برام خاطره‌انگیزه اگرچه هر تلاشی کردم نتونستم معین کنم که مربوط به چه خاطره‌ای هست. اونچه ازش در ذهنم ثبت شده یه حال خوب عاشقانه هست و خب همین کافیه که هربار احساس فقدان کردم رفتم و این شامپو رو به موهام زدم و حالم خوش شد.
یه چیزهایی واقعی نیست مربوط به بازنماییه و خدا میدونه چقدر عوامل در این بازنمایی دخیلند. انگار کن داستان زندگی خودت رو بنویسی.
و ساعت ۴ صبح من به کسی فکر می کنم که به من فکر نمی کن
و حس می کنم خیلی وقت که از ذهنش پاک شدم
به یه دوستی از دست رفته فکر می کنم
و تصمیم اینکه شاید ادامه اون درست نباشه
شاید امتدادش فقط بخاطر اصرار من تا حالا بوده
و بهتر بهش بگم دلم برات تنگ میشه خیلی زیاد ولی قرار توام تبدیل به خاطره ها بشی
خاطره ای که چند سال بعد بگم یادش بخیر امیدوارم سلامت باشه هرجا که هست
من اصرار به موندن ادم ها نداشتم
چون هیچوقت اصرار من هیچ تاثیری نداشته
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون...بلاک کردن بعد از اشتباه...نگفتن کنسلی کلاس و بیخودی سر کلاس موندنشون...کمک نکردن بهشون وقتی سر یه مبحث کمک میخواستن...سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ای
 
خاطره راز خط کش ژله ایاز جمله ی”دختر خوبی باش” خسته شدم!!!خیلی وقت ها بقیه فکر می کنند که ما دخترای پرانرژی که البته کمی هم شیطنت داریم، دوست نداریم دختر خوبی باشیم!اما حواسشون نیست که خوب بودن برامون تعریف نشده!همیشه دوست داشتم کسی رو داشته باشم که راه و چاه رو یادم بده و مثل یک دوست همراه و همرازم باشه.………………………………بابام میگه مثل دخترخاله ات باشه !!!مامانم میگه از دختر همسایه یاد بگیر !!!!ام
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر  آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
خاطره بی سوادی
خاطره بی سوادی
 
خاطره بی سوادیهمیشه هر جا حرف از بی سوادی می شد خیال می کردم تو دنیای امروز فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند که سواد ندارند.از این بابت خوشحال بودم که همه بچه های کشورم سواد دارند و کسی مشکل بی سوادی ندارد.
یک شب که قرار بود با خانواده به جمکران برویم با خودم قصد کردم به نیت ظهور چند تا کتاب کم حجم و جذاب درباره آقا با خودم ببرم و بدهم که مردم بخوانند.توی صحن جمکران راه می رفتم و خوب چشم می گردوندم که کتاب رو به ک
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم 
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
 
در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
 
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت خود خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
 
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
 
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فروریخته در آب 
ش
شراب. خاطره. یادآوری. اندوهی منتشر در فضای لایتناهی. سیگار. مرزِ باریکِ حالِ خوب و حالِ بد. صدای مرضیه. من به این انباشتگی و فشار حافظه و خاطره عادت دارم. کلماتِ سلین. مرگ قسطی؛ "دوباره تنها شدیم، چه‌قدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است". عرق. که زمستان جز زخم، برف هم دارد. راه رفتن بر روی آن مرزِ باریک. آسمانِ سیاه و زمینِ سفید. معلق بودن در آن فضای لایتناهی...
 متن شعر زیبای شعر کوچه از فریدون مشیری
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودمدر نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچیدیادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ما
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون سختیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زئ. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون هستیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زد. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
من اینجا رو راه انداختم که هر روز بنویسم. از کتاب‌هایی که میخونم، فیلم‌هایی که می‌بینم ، سفرهام ، آدم‌های دور وبرم و فکرایی که به ذهنم می‌رسه. چون ذهنم فراموشکاره. شاید هم اولش نبوده بعدن فراموش کار شده. به هر حال. اما اینجا نوشتن رو هم فراموش میکنم. امروز که خواستم بیام و بنویسم هر چی فکر کردم اسم کاربری و رمز عبورم یادم نیومد و با کلی تقلاو عوض کردن رمز عبور تونستم وارد بشم. احتمالا اینجا رو هم فراموش خواهم کرد بلایی که سر وبلاگ‌های نصفه ن
آن روز تنها بودم؛ و من و تو ساعت‌ها با هم حرف زدیم. باران برای تو که آن سر شهر بودی زودتر شروع شد و برای من که این سر شهر بودم دیرتر آمد. تمام چیزهایی که غلط بودند حس درست بودن داشتند. یا آن عید را یادت هست؟ و آن کتاب را؟ باآنکه سرت شلوغ بود برای خواندنش وقت گذاشتی؛ و در آخر حتی دوستش نداشتی؛ و من فهمیدم چقدر من و تو فرق داریم؛ و فهمیدم چقدر می‌توانیم حس‌های جدید از هم یاد بگیریم. یا آن روز را یادت هست که گفتی شب حالت بد شده بود؟ و من چقدر از اینکه
ممکن است شما هم یکی از افرادی باشید که رمز ورود ویندوز را فراموش کرده است. فراموش کردن پسورد ویندوز (خصوصا از دست دادن پسورد ادمین یا کاربر اصلی کامپیوتر) باعث می‌شود که بسیاری از دسترسی‌ها در اختیارتان قرار نگیرد و نتوانید تغییرات مهم سیستمی را رصد کنید.
در این مطلب قصد داریم به معرفی راه‌هایی بپردازیم که با استفاده از آن‌ها می‌توانید پسورد فراموش شده‌ی ویندوز را بازیابی کنید. در مطلب پیش رو تلاش شده تا راه‌های بازیابی پسورد فراموش شد
حامی معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه ۵با اطلاع دادن این شناسایی گفت: «همزمان با فرارسیدن هفته گردشگری، ۵ تا۱۱مهر ماه، ستاد گردشگری منطقه با همکاری شهرداری ناحیه۷، مسابقه خاطره نویسی از بهترین جا های دیدنی خواه زادگاه دانش آموزان را برگزار می درنگ.» ارباب«حسین دلبری» افزود: «در این مشق دانش آموزان می توانند در یک صفحه خاطرات شیرین خود را از بهینه مکانی که رفته اند یا زادگاهشان بوده، تصنیف و برای شهرداری منطقه واقع درون خیابان آیت ا
یکی از سفرهای خاطره انگیزی که هر ایرانی حداقل
یکبار باید آن را تجربه کند سفر به اصفهان است. شهری پر از جاذبه های گردشگری اصیل
ایرانی که در گوشه و کنار آن به وضوح می شود دید. اصفهان جلوه گاه خوبی از تاریخ،
فرهنگ و هنر ایران از دوران صفوی تا به امروز است. خاطره انگیز بودن این سفر تنها
در این قسمت نیست و تمام نمی شود. با وجود هتل های اصفهان و کیفیت بی بدیل آن ها،
اقامتتان نیز یکی از خاطه انگیزترین و بهترین تجربه هایتان خواهد بود. پس بی ربط
نخواهد بو
اول از همه اینو گوش بده :) 
جهت گوش دادن کلیک کنید
دیشب با این آهنگ تک تک خاطره هایی رو که توی عکس های آلبوم بچگی هام جا مونده بودن مرور می کردم
آدمایی که بودن تو عکسا و الان دیگه نیستن ....میشد به راحتی با دیدن عکسا عطرشون رو حس کرد...
همین طور که  ورق می زدم و جلوتر می رفتم بیشتر به عقب برمیگشتم خوب نگاهشون میکردم تا از دوباره جای خاطره های بد تو ذهنم رو بگیرن... تا یادم بمونه واقعا کی بودم 
میدونی یکی از عکسا منو یاد یه خاطره ای انداخت...
یادمه بچه
خاطره یادت باشد
خاطره : یادت باشد…
 
خاطره یادت باشد…آنقدر از خوندن کتاب لذت بردم که دلم نمی اومد کلش رو یک جا بخونم، ریز ریز می خوندم و از خوندنش لذت می بردم.اما آخر کتاب رو گذاشتم تو حرم بخونم.نشستم رو به روی ضریح،حس و حال کتاب انگار با حس زیارت گره خورده بود،می خوندم و اشک می ریختم،صورتم خیس خیس شده بود و زمان از دستم در رفته بود…نزدیک اذان /بود…خیلی دوست داشتم کسان دیگری رو هم تو این حس زیبا شریک کنم،کاش می شد خیلی ها این کتاب رو می خوندن
 
آدمایی هستن که واسم خاطره‌هایی بدی‌ ساختن. خاطره‌هایی که هرموقع بهشون فکر میکنم ته دلمو غصه میگیره. خیلی سعی کردم فراموش کنم، خیلی سعی کردم ببخشم، اما نتونستم، با اینکه خیلی دوست داشتم اینکارو بکنم. یه سری چیزا رو نمیشه از یاد برد چون روحی که خنجر خورده باشه رو با هیچ دوایی نمیشه مداوا کرد. من اون آدمارو دوست داشتم، اونا جزو نزدیکیان من بودن ولی کاری کردن که ازشون بدم بیاد...الان گاهی وقتا که بهشون فکر میکنم، یا یه جایی گذرم بهشون میخوره د
   من همیشه کمرنگ بودم. هیچ‌وقت حتی وقتی منبری برای حرف زدن داشتم چیزی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه حاشیه امن و فراموش‌شده خودم را حفظ کردم. من الهه دنیاهای فراموش‌شده‌م. همان‌هایی که رد کمرنگی در خاطراتمان باقی گذاشته‌ند.
گاهی یک اتفاق کوچک مثل عکسی بر دیوار ذهن میخ می شود.
آدم راه می رود و یادش می افتد. می خورد، می خوابد، پیاده روی می کند،
قهوه می نوشد، کتاب می خواند و مدام آن تصویر را می بیند.
حتا موقع حرف زدن و مراوده با اطرافیان آن تصویر جلوی چشم هایش جان می گیرد.
در ذهن من تصویر او جلوی موزه بتهوون فراموش شدنی نیست.
مُدام تکرار می شود. صدایش بوی رفتن داشت.‌
نگاهش رنگ رفتن داشت. قدم هایش سست و آرام بودند.
حتا طرز پُک زدن به سیگارش پیاپی و کوتاه بود.
در آن لحظه م
گاهی یک اتفاق کوچک مثل عکسی بر دیوار ذهن میخ می شود. آدم راه می رود و یادش می افتد. می خورد، می خوابد، پیاده روی می کند، قهوه می نوشد، کتاب می خواند و مدام آن تصویر را می بیند. حتا موقع حرف زدن و مراوده با اطرافیان آن تصویر جلوی چشم هایش جان می گیرد. در ذهن من تصویر او جلوی موزه بتهوون فراموش شدنی نیست. مُدام تکرار می شود. صدایش بوی رفتن داشت.‌ نگاهش رنگ رفتن داشت. قدم هایش سست و آرام بودند. حتا طرز پُک زدن به سیگارش پیاپی و کوتاه بود. در آن لحظه م
خاطرات انتخابی هستند چیزهای زیادی هستند که ما فراموش می‌کنیم اما در زندگی هر یک از ما لایه‌هایی از خاطره‌ها، مثل لایه‌های رسوبی صخره‌ها وجود دارد. افراد و نقاطی هستند که ما را به کودکی‌مان، نوجوانی‌مان و سال‌های بزرگسالیمان پیوند می‌دهند. 
آن‌ها ما را برای بهتر یا بدتر شدن شکل می‌دهند. آن وقایع، احساس‌ها، ترس‌ها و شادی‌ها که در عمق رسوب خاطره‌ها دفن شده‌اند پایه آنچه را پیش می‌آید تشکیل می‌دهند. 
ما نمی‌توانیم از گذشته‌ی خود ف
ستارگان آسمان را بشمارید و برسید به جایی که دیگر راهی جز رها کردن ندارید،رها کنید،بسپریدش به همان آسمان،چون شمردن آنهمه ستاره فایده ای برایتان ندارد،نه مانند قبل ها خوابتان می برد،نه کمکی به دور انداختن فکرهایتان می کند،صبر کن!با این ستاره چند صدمین خاطره ام را مرور کردم؟ رعد و برق زد،شنیدید؟سخت بود شنیدنش چون وجود نداشت،چشم های من هستند که برق می زنند و اشک هایم چون رعد درون من می غرند...باز رعد و برق زد،شاید مانند دیوانه ی "رسول بانگین" خ
یادمه توی دانشگاه که بودیم ، دانشگاه به هر دانشجو یک ماشین حساب کاسیو داد. اونوقت یکی از سرگرمی های تمام دانشجوها برنامه نویسی با این ماشین حسابها بود. خلاصه ما کارهایی با اون ماشین حسابها می کردیم که جای خالی کامپیوتر را برامون پر می کرد. یه جورایی مثل مسابقه بین دانشجوها بود که هر کسی یه کار محیر العقول تر می کرد با این ماشین حسابهای بدبخت، جلوتر میفتاد.
 
این هم یه خاطره ای بود که الان یادم افتاد
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
زندگی توی دنیای خاکستری، سیاه، سپید.
عابران سر به زیر، صورت های بی لبخند، سرد، جای زخمی زیر شقیقه ها، خط روی پیشانی، شانه ها کمی بالا، دستهای آویزان.
صدای پا، گاهی صدای پچ پچ و زمزمه ای میان سایه ها.
فراموشی تمام واژه ها، تعریف تازه‌ای: برابری برای برده ها.
جای زخم اخبار توی گوش و رد یک عصای زیر دست و پا، نگاه توأم با عبور بی تفاوت از کنار سال‌خورده ای که دست گذاشته روی دیوار و زانو بر زمین.
نقش یک نقاش برای طرح ایده ای که یادبود رنگ های زنده اس
چگونه معشوق خود را فراموش کنیم؟
1.جای اینکه به خاطرات قدیمی و زیبایی که با معشوق خود داشته اید فکر کنید باید کمی عاقلانه به رفتارهایش فر کنید. به رفتارهایی که باعث آزرده خاطر شدن شما شده است و چهره واقعی مردی را ببینید که این همه سال فریب خورده است.
ادامه مطلب
این ضرب المثله هست که میگه:سالی که نکوست از بهارش پیداست!
من تازه معنیشو میفهمم!
سالی که شروعش با سیل بود معلومه آخرشم با کروناست
چه معلوم!شاید با بدتراز کرونا تموم بشه.
امسال سال عجیبی بود..
سالی که هیچوقت متاسفانه فراموش نخواهد شد.
سالی  که بعدها از ان به عنوان خاطره ی بد برای فرزندانمون یاد خواهیم کرد.
سال پرماجرا...!
همه ی اینا به کنار ،بدتراز همه شهادت سردار عزیزمون بود که یادمون نمیره..
_______________________
بعدا نوشت:
یه صحبتی هم با محتکران عزیز د
 و خدا فریاد تشنه ی زمین را شنید                                 مهری کیانوش راد، اهواز  98        
سال ها رمین از بی آبی رنج می برد ، رودها خشکیدند، ریزگردها در فضای برهوت خوزستان به جولان در آمدند و زمین 
فراموش کرد؛ طعم آب را و مردم یادشان رفت؛ مسیر آب را  .
 کسانی که باید به فکر زمین و مردم باشند ؛ هر دو را فراموش کردند.
خوزستان فراموش شد.
خوزستانی که زخم جنگ را بر پیکر خود داشت و بالاتر از قهرمانی که کریمانه از خود گذشت تا ایران حفظ شود ؛فراموش شد.
بعضی وقتها آدم حس می کنه که دنیا داره روی سر آدم خراب میشه. نا امیدی تمام وجود آدم را فرا میگیره و کلا نا امید مطلق میشیم.
من در این مواقع می زنم به طبیعت و خصوصا کوه
وقتی این حس بی دلیل به سراغم میاد و حسابی خودم را کنکاش می کنم می فهمم که اونقدرها هم بی دلیل نیست. بعضی وقتها سعی می کنیم که مساله ای را بدون حل کردن آن فراموش کنیم ولی واقعیت اینه که فراموش نمیشه. این موارد پنهان شده یه دفعه بر می گرده و به سراغ آدم میاد.
 
بهتره مسائل و مشکلات را فقط
وقتی در عشق هستی ،
مراقبه را فراموش نکن ،
 
عشق هیچ چیز را حل نمی کند .
عشق فقط نشان می دهد که چه کسی هستی ، کجا هستی
 
خب است که عشق بیدارت می کند .
از گیجی و آشقتگی درونت آگاه می شوی .
اکنون وقت مراقبه است !
اگر عشق و مراقبه با هم باشند ، هر دو بال را داری و # تعادل خواهی داشت .
 
 
چقدر بزرگن ...
چقدر کوچیک ، من !
چقدر لطیفن ...
چقدر سنگی ، من !
چقدر از من دور ...
چقدر نزدیکن !
چقدر بی پروا ...
چقدر ترسو ، من !
جلو پاتو نگاه کن تو ماه رمضون ... حداقل به خودت که راست بگو . به اون چیزی که باور داری که عمل کن د لامصب !
چه خوبه ماه رمضون . یه حس دیگه دارم توش . خاطره زنده میکنه . اینکه یه عده ی زیادی هم توش یه کار یکسان مثل روزه گرفتن میکنن هم تو این حس خوب بی تاثیر نیس . مثل رنگ کردن یه خونه ی قدیمی ، اونم دست جمعی . فارغ از هر حس و حال و اعتقادی ن
اینجا از لحظاتِ تاریخی نوشته بودم. آن‌هایی از شما که وبلاگِ قبلی‌ام را هم می‌خواندید، حتما یادتان هست بیشترین چیزی که تابه‌حال از آن صحبت کرده‌ام همان لحظات تاریخی بوده. لحظاتی که به‌اندازه خاطره مبتذل نیستند؛ یعنی، داستانِ قابلِ روایتی با چارچوبِ مشخص نیستند، یک لحظه‌اند. یک لحظه تمام، و دقیق. لحظه‌ای که انگار در فضایی هزاربُعدی اتفاق افتاده، چراکه به‌ همان اندازه مختصات دقیقی دارد. خاطره با مرگِ من فراموش‌شدنی‌ست. این را پیشتر ه
من امروز از این لحظه تمام کسانی که بر من حقی دارند می بخشم، من امشب تمام کسانی که من دا از خود رنجانده اند می بخشم، من از امشب تمام خاطرات بد کودکی را فراموش میکنم، من از امشب تمام کاستی های زندگیم رو فراموش می کنم، من از امشب دوران بد دانشجویی و مدرسه را فراموش می کنم، من از امشب تمام معلم هایم را می بخشم، من امشب تمام استادهای دانشگاهم را می بخشم، من امشب تمام مسئولین کشورم را که به من ظلم کردن می بخشم، من امشب تمام کسانی را که باعث بی کاری من
خاطره نوسی برای راه افتادن دست برای نوشتن خیلی کمک میکنه.

3 نوع خاطره(اتفاقات) داریم: فردی.جمعی.جهانی

فردی: که مربوط به خاطرات شخصی و خصوصی فرده.

جمعی: تنها گروهی از مردم شامل اون میشن.مثلا دهه شصتی ها با مدرسه موشها خاطره دارن.

جهانی: مواردی که تمام جهان از وجود اون اتفاق خبر دارن و دستخوش تغییر شدن.مثل جنگ جهانی دوم.
اگه کسی از خاطره فردی استفاده کنه،داره از زندگی خودش برای دیگران پرده برمیداره و به نمایش اون دعوتشون میکنه
گاهی خاطره، جمعیه
نمیدونمـ چرا هر وقت اینقدر تو این دنیا گمـم میرم سراغ انیمیشن راپونزل و مریدا. شاید چون انیمیشن های والت دیزنی لند مثل سفید برفی و سیندرلا برمیگرده به زمان کودکیـم.. ولی اون زمان هم شیرین نبود که بگم این تمایل منو به سمت زمانی میبره که کاملا آسوده بودم! اما میتونم بگم کاملا بی دغدغه بودمـ.. همیشه باید پناهی واسه آدم باشه؛ پناه بر عِشق، پناه بر شعر، پناه بر خاطره ها هر چقدر تلـخ حتی! گفتم خاطره، یاد مامان خاطره میوفتم، مگه میشه یه آدم و اینقدر د
ماری؟
یکم حرف بزنیم باهم؟
ماری من خیلی فکر کردم،
هیچ چیزی از بیرون باعث خوب شدن حال ما نمیشه،
و من به شخصه واقعا اینو درک نمیکنم،
ماری من گاهی از درک کردن معنی دنیا عاجز میمونم،
من بدترین بلاهای ممکن رو سر خودم آوردم، بدترین چیزای ممکن رو تجربه کردم، ولی درونم عوض نشد!
ماری الان یچیزی به ذهنم رسید!
وقتی مردم دلم می خواد واقعا یچیزی رو از این دنیا بگیرم،
میخوام انقد با دنیا دوست باشم که نبودمو حس کنه و فراموش نشم، فراموش نشم؟
هان؟ مگه من همیشه
خاطرات انتخابی هستند چیزهای زیادی هستند که ما فراموش می‌کنیم اما در زندگی هر یک از ما لایه‌هایی از خاطره‌ها، مثل لایه‌های رسوبی صخره‌ها وجود دارد. افراد و نقاطی هستند که ما را به کودکی‌مان، نوجوانی‌مان و سال‌های بزرگسالیمان پیوند می‌دهند. 
آن‌ها ما را برای بهتر یا بدتر شدن شکل می‌دهند. آن وقایع، احساس‌ها، ترس‌ها و شادی‌ها که در عمق رسوب خاطره‌ها دفن شده‌اند پایه آنچه را پیش می‌آید تشکیل می‌دهند. 
ما نمی‌توانیم از گذشته‌ی خود ف
﷽ ✅ خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی : ✍️ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»!
ادامه مطلب
گویا عشق از جنس خاطره است و نسبت به چیزی در گذشته وجود دارد. نوستالژی است که با گذشت زمان و انتزاع هرچه بیشتر از واقعیت و ابژه خویش قوی‌تر می‌گردد. اگر اینطور باشد عشق در لحظه و نسبت به یک چیز موجود بوجود نمی‌آید، به تدریج و نسبت به آنچه از دست رفته شکل میگیرد و تمنایی نسبت به به‌دست آوردن دوباره آن ایجاد میکند و از این رو وصال، عشق را نابود میکند! چون عشق نوستالژی است! سوژه آنرا به وجود می‌آورد چون به درد نوستالژی علاقه بی‌مورد می‌ورزد!
اد
امشب هزارتار اسم می‌تونست داشته‌باشه، که هیچ‌کدومشون توصیف صحنه‌ی بالا رفتن پرده نیستن. صحنه‌ی استرس. اون لحظه که انگشتام ازم تبعیت نمی‌کنن،چون مضطربم و یه‌ سالن آدم زل زدن بهمون. 
به امشب می‌شد هزارتا نام داد. گویاترینش بنظرم، شبِ نوجوونی بود. گرم. مرکز سالن. مرکز توجه. هیجان. استرس. و ملودی.و موسیقی. 
آدما دست می‌زدن.‌ ما می‌نشستیم. به خودم می‌گفتم هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی. هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی.
ممکنه یه‌روز تو ارکست
خاطره ترک اعتیاد
 
خاطره ترک اعتیادآنقدر با دختر دایی ام سر وکله زدم و با استدلالهای من درآوردی اش کشتی گرفتم که گفت: هرچه تو بگویی، اصلا یک هفته نمی خوانم، با خنده ادامه داد ببینم تو دیگر چه از جانم میخواهی!ماچی به لپ های تپلویش فرود آوردم و گفتم پس بیا این ۳ تا کتاب را بگیر به جای این رمان اینترنتی هایت بخوان.باغر و ناله مخصوص دهه هشتادی ها قبول کرد!
هنوز ۳ روز نشده ۲ تا کتاب هارا پس آورد و گفت تموم شد دختر عمه توروخدا کتاب داری بدی؟خندیدم و ک
در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی باک نیست، و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی هیچ نکرده باشی. همچنان که پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معیّن، تو رفتی و صد کارِ دیگر گزاردی. چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی. 
پس آدمی در این عالم برای کاری آمده است و مقصود آن است، چون آن نمی‌گزارد پس هیچ نکرده باشد: «اِنَّا عَرَضْنَا
خاطره بد آموزی کتاب
خاطره بد آموزی کتاب
 
خاطره بد آموزی کتابنخوانده بودمش…فقط از یک فرد فهیم تعریفش را شنیده بودم.کتاب را به چند نفر دادم که بخوانند…یک نفر که کتاب را پس آورد و گفت این چه کتابی است؟ بدآموزی دارد!آنقدر ترسیدم که همان روز شروع کردم به خواندن کتاب…به هرجای کتاب که می رسیدم باخودم می گفتم: عه عه عه این جایش بدآموزی دارد.اما جلوتر که می رفتم می دیدم آنکه مسئله ی خاصی نبود…کلی موقع خواندن کتاب با خودم حرف می زدم:اینجا؟
خب اینجا
ساختمون دوتا کوچه اون‌طرف‌تر خیلی سریع بالا رفته و نمای سنگ‌شده‌اش از توی بالکن مشخصه؛ مثل هر برنامۀ دیگه‌ای بخش‌بخش پیش رفته و به نتیجه رسیده. نمی‌دونم شاید سازندگان این ساختمون هم دارن کم‌کم فراموش می‌کنن که چه ذوقی برای اجرایی شدن این برنامه داشتن؛ مثل من که تو روزمرگی فراموش می‌کنم دارم بخش‌بخش برنامه‌هام رو جلو می‌برم و نمی‌تونم از بیرون ماجرا بهش نگاه کنم و مثل قدیم ذوق کنم. گاهی دعاهام رو فراموش می‌کنم و حواسم نیست که هر بو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها